لانتوری

کلمات کلیدی

مرگ سایه انداخته
برپیکر تب دار این کشور

این اقتصاد لعنتی هر روز
از روز قبل هم میشود بدتر

این خاک برای عزت نفسش
حاج قاسمی داده که تا آخر

هرجا گره افتاد در اوضاع
میگفت فقط زهرا ، فقط مادر

ایکاش درون اقتصاد ما
سردار حاجی زاده ای آید

بیرون کنید مسئول خائن را
اوضاع کمی بهتر شود ، شاید

خیره از پنجره درگیر تماشای چه بود؟

که در اندیشه فرو رفت و رُخَش گشت کبود،

 

پشت آن پنجره جز همهمه و غصه ی نان

پشت آن پنجره جز رهگذران هیچ نبود،

 

این منِ خیره به دور محوِ تماشای چه هست

کوه ایستاده که غمگین شده از رفتن رود،

 

گوئیا روح به دنبال جوابی مبهم،

رفته و جسم در این پنجره سرد فرسود،

 

شاید آن دور به دنبال نشانی از خویش،

آن منِ خویش که در خویش جهان را پیمود،

 

پشت آن پنجره فکری ست در اندیشه خویش،

آنچنانی که خداوند به انسان فرمود

اینکه آدمی گاهی حس تنهایی میکنه،

تنهایی در درون اونه

و اشتباهش اینه که در بیرون دنبال راه حل میگرده

کنار مزرعه های بهار میرقصید،

شکوهِ کوچه بی عابری آواره...

 

صدای شر شر آبی که در کوچه

رفیق باد شده بود و شریک گهواره

 

جهان شده پُر از نظام پیوسته

بجز تخیل انسان که گشته پتیاره

 

به هرچه می نگری کارخویش را دارد

کسی زده بیرون ز نظم به یکباره

 

جهان ملول شده از آدمی و اعمالش

ز اختیار من و تو ، جهان چه بیزاره

 

بهار مزرعه رو به خزان همی میرفت

شکوه کوچه فرو مانده بود بیچاره

گاهی میفهمی داری اشتباه میکنی

اما بنا بر عادت، همون اشتباه رو تکرار میکنی

آدمی فقط در زمان و مکان محدودیت داره

وگرنه یک آدم خوب، میتونه خوبتر بشه

یک آدم عارف میتونه به درجات بالاتر برسه،

یک حسود، میتونه حسادتش بیشتر بشه

یک آدم شقی قلب، میتونه شقی تر بشه

و...و ....و...

 

مهم اینه اولش توی کدوم مسیر پا گذاشتیم.

 

تفاوت بین آدم اثر گذار با آدم خنثی چیه؟

آدم معمولی با آدمی که غم از دل برمیداره...

 

فرض کن میخای یک امانتی رو ببری تحویل کسی بدی،

میری دم مغازه اش و اونم نیست.

امانتی رو میدی شاگردش یا برمیگردونیش و به رفیقت میگی نبود...

اوکی، تو زحمت خودت کشیدی و معرفت خرج کردی.

اما آدمای بامرام اینجورین که

میری مغازه کناری.

آقا ببخشید فلانی کی میاد؟

نیم ساعت دیگه'

شمارشو داری؟؟

الو، سلام. من از طرف فلانی ام،

امانتی داری ، کجا بذارمش؟

باشه، حله، یا علی، خدافظ